آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

بهترین هدیه ی زندگی مامان و بابا

19 ماهگی و 8 مرداد!!!!!!!!!!!

جوجوی کوچولو و خوشگلمون 19 ماهه شد هوراااااااااااااا مبارک عزیزممممم همیشه سرزنده باشی و خندون. عزیز مامان نوزدهمین ماه ورود به زندگیت مصادف شد با ششمین سالگرد ازدواج من و بابا جونی که باعث شده الان یه فرشته در کنارمون داشته باشیم. خدا را سپاس بابت این همه خوبی............ شب تولد 19 ماهگیت و سالگرد ازدواج ما رفتیم خونه خاله سحر و خیلی هم زحمت کشیده بود و من ازش خواسته بودم کیک هم بگیره تا دور هم یه شادی کوچولو داشته باشیم. جیگر مامان هم که عاشق کیک البته نه اینکه بخوری اصلا لب نزدی جز تا انگشت به کیک اما دوس داری شمع هاشو فوت کنی و هی تولد تولد بخونی و دست بزنی عسیسممممممممم. اون شب هم با خاطره ی شیرین و خوبش تمو...
12 مرداد 1392

شیرین زبونی هات

دخملک مامان بعضی وقتا با بابا جونش یه عالمه حرف میزنه و براش از روز مرگی هاش میگه و خیلی هم با هیجان جدیدا حرف زدن فرشته کوچولو خیلی خیلی بهتر شده همه کلمات رو تقریبا میگی اما بعضی هاش مفهموم نیس چند روز پیش بابایی برات 2 تا تخم کفتر آورد که بخوری و قشنگ حرف بزنی اما نذاشتم باباجون اونا رو بده بخوری اولا دخترم خیلی هم ناز و ملوس حرف میزنه که خودم دلم براش قنج میره هم اینکه اونا اصلا تمیز نیستن و پر از میکرب هستن و خدایی نکرده باعث مریضی ت میشه تخم کفتر هم افکار قدیمی ها بوده که اگه بچه ها بخورن زبونشون باز میشه برات چند تا عکس میذاریم از وقتایی که داری با باباجون خیلی خیلی جدی حرف میزنی قربونت برم عزیزمممممم &nb...
5 مرداد 1392

نی نی شکمو

عسل مامان این روزا تو نی نی وبلاگ مسابقه نی نی شکمو برگزار میشه اما راستش من به نتایج مسابقه معتقد نیستم هر کی دوست بیشتری داشته باشه اون برنده میشه مثل سری قبل که تو مسابقه شرکت کردیم و چون دوستامون نتونستن عضو بشن برنده نشدیم   ولی میخوام یه عکس از نی نی شکو خودم بذارم که همیشههههههه برنده ست دیشب مشغول ماست خوردن با انگشت های خوشملت بودی و من و بابایی فقط چند ثانیه تنهات گذاشتیم و وقتی برگشتیم تو این شکلی بودی         ...
2 مرداد 1392

آدرینا و دوستای جدید

سلااااااااااام عقشممممممممم چند ماهی هست که من و دخملی دوستای جدید پیدا کردیم که خیلی هم بهمون نزدیک هستن و میتونینم زود زود ببینمشون و شما باهاشون بازی کنی چند هفته س که تقریبا هر هفته با هم میریم خانه بازی و شما وروجکا با هم بازی میکنین و از این به بعد هم قراره هفته ای یه بار با هم باشیم هم شما بازی کنین و هم ما با هم حسابی صحبت کنیم برات چند عکس از هفته های اخیر و دوستای جدید و خوشگلت میذارم     عزیز مامانی این دوستت آرنیکاس که مث خودت حسابی شیطونه و چند روز دیگه 1 ساله میشه       اینم آرنای تپلی که یه خواهر دوقلو هم داره رانا و چند ماهی از تو بزرگترن عزیزم   ...
31 تير 1392

بازدید از وبلاگ

جیگر طلا مامان میشینه پشت لپ تاپ و همش به من میگه نی نی نی نی یعنی عکسای من و دوستام رو بذار دیشب که لپ تاپ روشن بود و من تو وبلاگت بودم نشستی رو صندلی و جدیدا کار با موس رو یاد گرفتی و همین جوری تو وبلاگت میچرخیدی و عکس ها رو بالا و پایین میبردی و بیشتر از همه هم عکسای تولد 18 ماهگیتون رو دوس داری                     ...
23 تير 1392

رنگین کمان

شیطونک خوشحالمممممممم تو خانه بازی رنگین کمان                       دوست دارم مامانییییییییییی ...
19 تير 1392

واکسن 18 ماهگی

دختر نازنین و عزیزم سلام بالاخره واکسن 18 ماهگی ت رو با چند روز تاخیر زدم دیروز صبح از خواب با کلی استرس بیدار شدم و حاضرت کردم و با هم رفتیم مرکز بهداشت ولی خانومه بهداشت گفت فردا بیاین ما هم برگشتیم خونه و امروز رفتیم و واکسن خوشگل دخترمو زدم.... قبل از شما نوبت چند تا نی نی دیگه بود برای واکسن زدن هر کدومشون کلی جیغ میزدن و گریه میکردن و من هر بار ترسم بیشتر میشد و این اولین باری بود که تنهایی برای واکسن میبردمت همیشه مامان جون میومد و منم بیرون میموندم بالاخره نوبت ما شد وارد اتاق که شدیم خیلی خوشت اومد از تختشون و منم یه کم نشوندمت رو تخت و خانوم بهداشت اومد و واکسن بزنه و از ترسم چشمامو بستم و دستاتو محکم گرفتم و منتظر گری...
16 تير 1392