سفر تبریز
عزیز مامان سلام سه شنبه 5 صبح به همراه بابایی و من و مامان جون و ادری خوشگلم به سمت تبریز راه افتادیم و حدودا 5 ساعت تو راه بودیم تا به شهر تبریز رسیدیم و تو راه هم یک بار برای نیم ساعت برای استراحت توقف کردیم همیشه تو صندلی ماشین ت میموندی و اصلا بیرون نمیومدی اما این بار همش میخواستی بیای بیرون و شیطونی کنی........ قرار بود بریم خونه ی دایی بابا جون که تو یکی از شهرهای اطراف تبریز بودن شهر اسکو تا اونجا هم یک ساعتی راه بود تا بالاخره رسیدیم خونه دایی شاپور و زن دایی مهین خیلی خیلی خوب و مهربون و مهمون نواز بودن تو اون دو روز خیلی بهمون در کنارشون خوش گذشت..... اون روز ناهار رو خوردیم و کمی خوابیدیم و بعدش همگی رفتیم یه ب...
نویسنده :
سیمین
13:26